چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/اسیر عشق
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/asire_eshgh_moshiri">اسیر عشق</a></li> </ul> </nav>

اسیر عشق

در کنج غم نصيب من از عشق روی او

جز درد و رنج و گریه بی اختیار نیست

دردا که باخبر ز دل بیقرار من

آن مایه قرار دل بیقرار نیست

 

عمری ست کز فراق سراپا در آتشم

بیمار و رنج دیده و تبدار و تشنه کام

گفتم که عقل نام نیالایدم به ننگ

اکنون اسیر عشقم و ننگ آیدم ز نام

 

بیچاره دل که تا رسد آن نازنین به من

از شوق می تپد که به پایش در اوفتد

گویم دلا که پای در آتش چه می نهی؟

دل جهد می کند که مگر با سر اوفتد

 

از عشق من به کوچه و بازار قصه هاست

امروز شهر پر شده از گفتگوی من 

از بس که شب ز دست غمش ناله می کنم

همسایه شکوه می کند از های و هوی من

 

بی او نه دیده پند پذیرد، نه دل قرار

با او نه تاپ شوق و نه یارای دیدن است

در این میانه حاصل عشق و جوانی ام

یک عمر بار محنت هجران کشیدن است

  

ای گل بیا که در دل من خار غم شکست

یک دم برس به داد دل عندلیب خویش

با این همه جفا که ز دست تو می کشم

آخر تو را چگونه بخوانم حبیب خویش؟

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین