نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار،
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار،
همه گل بود ولی روح نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود،
چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه
گوییا: مرده سرگردان بود،
شمع خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید: کجا رفت؟که بود؟
که دمی چند در اینجا گذراند؟
این منم خسته در این کلبه ی تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست؟
من اگر سایه ی خویشم یا رب!
روح آواره ی من کیست؟کجاست؟
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: