چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/دیدار
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/didar_moshiri">دیدار</a></li> </ul> </nav>

دیدار

 عمری گذشت و عشق تو از یاد من نرفت

دل‌، همزبانی از غم تو خوب ‌تر نداشت 

این درد جانگداز زمن روی برنتافت

وین رنج دلنواز زمن دست برنداشت

 

تنها و نامراد در این سال‌های سخت

من بودم و نوای دل بینوای من 

دردا که بعد از آن همه امید و اشتیاق

دیر آشنا دل تو‌ نشد آشنای من

 

از یاد تو کجا بگریزم که بی‌گمان

تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم 

با چشم دل به چهرهٔ ی خود می‌کنم نگاه

کاین صورت مجسم، رنج است یا منم‌؟

 

امروز این تویی که به یاد گذشته‌ها

در چشم رنج دیدهٔ من می‌کنی نگاه 

چشم گناهکار تو گوید که: «آن زمان

نشناختم صفای تو را»- آه ازین گناه‌!

 

امروز این منم که پریشان و دردمند

می ‌سوزم و ز عهد کهن یاد می‌ کنم 

فرسوده شانه‌های پر از داغ و درد را

نالان ز بار عشق تو آزاد می‌ کنم.

 

گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه‌ای

بنگر که غم به وادی مرگم کشانده است.

تنها مرا به «تشنه طوفان» من مبین

ای بس حدیث تلخ که ناگفته مانده است. 

 

گفتم‌: به سرنوشت بیندیش و آسمان

گفتی‌: "غمین مباش که آن کور و این کر است"!

دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور،

صدها هزار مرتبه از ما قوی‌تر است‌؟

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین