چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/قربانی عشق
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/ghorbani_eshgh_moshiri">قربانی عشق</a></li> </ul> </nav>

قربانی عشق

رفتی ای نغمه ساز بهشتی

ای سراینده ی آسمانی

همزبانی نبودت به گیتی

سوختت رنج بی همزبانی

جانب آسمان پر گشودی

رستی از بند این زندگانی

آشیان تو در آسمان بود

با پریچهرگان، جاودانی

ای رفیق گرانمایه ی من

ناگهان در بهار جوانی من

از چه رو ترک یاران نمودی

وای از این رفتن ناگهانی

از چه پژمرد باغ امیدت

از دم تند باد خزانی

کاش آوای من می شنودی

ای گل گلشن مهربانی:

زندگی حسرت و درد و رنج است

در توانایی و ناتوانی

این جهان قابل زندگی نیست

بعد از این می کنی زندگانی

 

شاعر آسمانی کجایی؟

فارغ از رنج دنیای مایی

شادمان در بهشت برینی

جاودان در جوار خدایی

طرف باغ و بهار گلستان

بی تو دیگر ندارد صفایی

باغبان حزین داده از دست

نازنین بلبل خوش نوایی

کی دگر با نوایی ز دل ها

زنگ اندوه و غم می زدایی

کی دگر از غم عشق یاری

آتشین نغمه ای می سرایی

آتشی زد فراقت به دل ها

کش نباشد به عمری دوایی

نقش روی تو در خاطر ماست

گرچه روزی دو از ما جدایی

در فراق تو نالد "فریدون":

همزبانا کجایی، کجایی

 

آه، ای عشق، قربانی توست

این که اکنون رها کرده جان را

در هوای تو این مرغ وحشی

کرد آخر رها آشیان را

مقدمش را نکودار ای خاک

این سخن گوی شیرین زبان را

جای گرمی در آغوش خود ده

 شاعر عاشق نغمه خوان را

روح "مسعود" پیوسته گوید

سنگدل یار نامهربان را:

گر مرا عشقت از پا درآورد

گر غمت سوخت تاب و توان را

حسن تو نیز دیری نپاید

فتنه هایی ست باد خزان را

از پی هر بهاری خزانی ست

لاله و سنبل و بوستان را

 

"کاش آوای من می شنودی

ای گل گلشن مهربانی

این جهان قابل زندگی نیست

بعد از این می کنی زندگانی"

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین