چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/غروب غم افزا
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/ghouroub_ghamafza_moshiri">غروب غم افزا</a></li> </ul> </nav>

غروب غم افزا

 

امروز هم، غروب غم افزا بود

تنهایی و مجال تماشا بود 

جان داده بود روز و در این ماتم

چشم شفق چو لاله حمرا بود

ابری ، به دورگاه افق می سوخت:

مجنون به روی تربت لیلا بود

تاراج رفت سلطنت خورشید

شب، دست ها گشوده به یغما بود

بر همزن سكوت ملال انگیز 

تنها، طنین زنگ كلیسا بود

گوشم به آن نوای تسلی بخش

چشمم به بی وفایی دنیا بود

چشمان این سپهر فریبنده 

پیوسته، بر فریب و فنا وا بود

امروز اگر گذشت به آرامش 

آبستن حوادث فردا بود

این روز و این مناظر زیبا را

در كام مرگ منزل و ماوا بود

لبخند ها به اشك مبدل شد

نیش از قفای نوش هویدا بود

دستی كه این بساط مهیا كرد

انصاف می دهم كه توانا بود

عمری بشر گشود معما را 

چون نیك دید باز معما بود

 

آنجا، در آن غروب خیال انگیز

در سینه ام ز عشق تو غوغا بود

یاد از گذشته كردم و جانم سوخت

چون شمع، آتشم به سرا پا بود

روزی كه بعد از آن همه مهجوری 

دنیا دمی به كام دل ما بود،

تا پر زند، به پای تو جان بازد،

در سینه، مرغ دل، به تقلا بود،

دادی مرا پناه در آغوشت 

تنها پناهگاه من آنجا بود

آغوش تو چه لطف و صفایی داشت

وان بوسه ها چه گرم و گوارا بود

یك دم لبم ز بوسه نمی آسود

چون تشنه رسیده به دریا بود

دستم میان دست تو می لرزید

چشمم به آن نگاه فریبا بود

در من نبود تاب سخن گفتن

از بس كه دیدگان تو زیبا بود

نور امید و شور جوانی داشت

همرنگ سایه روشن رویا بود

بسپردی ام به دست فراموشی

بی مهری از نگاه تو پیدا بود

 

عمری دلم به یاد تو می نالید

پنداشتی كه بی تو شكیبا بود؟

اشكم ز دیده شب همه شب جاری 

آهم در آرزوی تو پویا بود

دور از تو رنج های جدایی را

من بودم و سیاهی شب ها بود

در دفترم ببین كه زبان دل

چون از حدیث عشق تو گویا بود

 

آغوش من تهی ست كجا رفتی ؟

كی از توام به جز تو تمنا بود ؟

راضی مشو كه با تو به صد افسوس

گویند : « مرد از غم و تنها بود »

روزی اگر گذر كنی از خاكم

گویی كه :« داشت عشق مرا تا بود »

یاد از غروب عمر « فریدون » كن،

هر جا غروب بود و تماشا بود!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین