گفتی: سپیده دم چه دل انگیز و دلرباست،
گفتم: تبسم تو بسی دلرباتر است!
گفتی: نسیم، روح نواز است و جانفزا،
گفتم: که بوی موی توام جانفزاتر است!
گفتی: چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم: که چهره ی تو از آن دلگشاتر است
گفتی: که با صفاتر از این نوبهار چیست؟
گفتم: جمال دوست، بسی با صفاتر است!
گفتی: که چشم نرگس؛ چون چشم آشناست!
گفتم: نگاه چشم تو آشناتر است!
گفتی: که لاله گرچه فریباست، بی وفاست!
گفتم: که عهد لاله رخان بی وفاتر است!
گفتی: که می رسد به فلک شور بلبلان،
گفتم: که ناله های حزینم رساتر است!
گفتی: به بینوایی مرغ قفس نگر!
گفتم: دلم ز مرغ قفس بینواتر است!
گفتی: دلت به محنت و غم سخت مبتلاست؟!
گفتم: هزار مرتبه، جان مبتلاتر است!
من با خیال دوست، چنین گرم گفتگو؛
پر می زند به سینه ی من مرغ آرزو!
بیچاره دل، که سوخته در آرزوی او!
از فرط رنج، گریه ی نهان در گلو کند،
ای آرزو! دریغ، که او نیست یار من،
تا رحمت آورد به دل بیقرار من،
جای خیال خویش، نشیند کار من
تا با من این چنین ز وفا گفتگو کند!
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: