چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/همیشه بهار
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/hamishe_bahar_moshiri">همیشه بهار</a></li> </ul> </nav>

همیشه بهار

نزدیک بود آن همه گلهای نازنین

بی آب و آفتاب در آن گوشه جان دهند

وان غنچه های تشنه لب ناشکفته نیز

رفتند داغ غم به دل باغبان نهند

 

نزدیک بود گلشن آباد و بانشاط

ریزد به خاک آن همه نقش و نگار را

نزدیک بود آن چمن سبز و دلگشا

دیگر به عمر خویش نبیند بهار را

 

افسرده بود سوسن و پژمرده بود یاس

هر گوشه ای غبار غم و موج ماتمی

آن لاله های سوخته ی داغ دیده را

نه مژده ی امید نسیمی، نه شبنمی

 

افتاده بود میخک پژمرده روی خاک

پنهان میان پرده ای از تار عنکبوت

روزی به شب رسید و سر از خاک برنداشت

جانسوزتر ز مردن او: خنده ی سکوت!

 

این باغ، باغ طبع من دلشکسته بود

می رفت تا بسوزد و صحرای غم شود

می رفت باغ طبع طربناک خاطرم

خاموش و سرد همچو دیار عدم شود

 

بر لب رسید جانم و در واپسین نگاه

تنها امید دیدن او بود و" او" نبود

در آرزوی دوست به سر می رسید عمر

دل ناامید هرگز از این جستجو نبود

 

در منتهای ظلمت و اندوه و اضطراب

گلشن نجات یافت ز باران رحمتی

از نو گرفت چهره ی افسردگان باغ

از آب و آفتاب صفا و طراوتی

 

می رفت این چراغ بمیرد خدا نخواست

"او" جلوه کرد و بردل من نور عشق تافت

آیینه تمام نمای امید بود

خورشید عشق خنده زد و تیرگی شکافت

 

"او" نازنین فرشته الهام بخش من

"او" روح و عشق و موهبت آسمانی ام

"او" آفتاب هستی و باران رحمت ام

"او" آسمان روشن عشق و جوانی ام

 

حالا: گل همیشه بهار است طبع من

از فیض اوست کاین همه قول و غزل مراست

او جلوه کرد و بردل من نور عشق تافت

می رفت این چراغ بمیرد، خدا نخواست

 

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین