چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/همزبان
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/hamzaban_moshiri">همزبان</a></li> </ul> </nav>

همزبان

ویرانه ای ست سخت غم انگیزو هولناک

این وادی خراب که دل نام او کند 

جز گور خاطرات زمان گذشته نیست

هرچند در خرابه ی دل جستجو کنند.

 

لبخند و اشک و بیم و امید گذشته ها 

در تنگنای سینه فراموش می شود.

 

"ای آرزوی مرده! جوابم نمی دهی؟!

ای خاطرات خفته! نگاهی نمی کنید؟!

یادم کنید، بهر خدا، ای گذشته ها!

سوگند می خورم که گناهی نمی کنید!"

 

فریاد تلخ من به فلک میرود و لیک

در تنگنای سینه به جایی نمی رسد

جز انعکاس ناله اندوهبار من!

از گورهای تیره صدایی نمی رسد

 

درمانده رو به جانب آینده می کنم

از عمر سیر واشک غمم تا به دامن است

ناگاه، می دمد سر راهم ستاره ای 

می گویدم امید که: " آینده روشن است."

 

ای عشق من که از پی یک عمر جستجو

همچون ستاره جلوه به آینده می کنی

از آسمان تیره و تاریک عمر من

لبخند می زنی و مرا زنده می کنی؛

 

بر عمر رفته هیچ ندارم دریغ ودرد

داغم از این که بی تو و با این و آن گذشت 

بی عشق و ببی امید چه شب ها که روز شد

وان روزهای تلخ که بی "همزبان" گذشت

اکنون خدا کند که به من رحمت آوری

 

ای اختر امید من! ای همزبان من!

شاید روا بود که در این واپسین نفس

آساید از محبت و مهر تو جان من،

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین