چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/کابوس
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/kaboos_moshiri">کابوس</a></li> </ul> </nav>

کابوس

خدایا، وحشت تنهایی ام کشت

کسی با قصه ی من آشنا نیست

در این عالم ندارم هم زبانی

به صد اندوه می نالم _ روا نیست 

 

شبم طی شد کسی بر در نکوبید

به بالینم چراغی کس نیفروخت

نیامد ماهتابم بر لب بام

دلم ار این همه بیگانگی سوخت

 

به روی من ، نمی خندد امیدم

شراب زندگی در ساغرم نیست

نه شعرم می دهد تسکین به حالم

به غیر از اشک غم در دفترم نیست

 

بیا ای مرگ ، جانم بر لب آمد

بیا در کلبه ام شوری برانگیز

بیا شمعی به بالینم بیافروز

بیاشعری به تابوتم بیاویز!

 

دلم در سینه کوبد سر به دیوار

که : "این مرگ است و بر در می زند مشت"

-بیا ای هم زبان جاودانی،

که امشب وحشت تنهایی ام کشت!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین