چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/خورشید
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/khorshid_moshiri">خورشید</a></li> </ul> </nav>

خورشید

بدرود! عشق های کهن بدرود،

ای خاطرات محو و غبار آلود!

ای یادهای مبهم و لرزنده،

ای چهره های مضطرب و مطرود!

ای رازهای خفته به خاموشی،

در ظلمت و سکوت، شده مفقود،

ای سایه های ریخته در اوهام!

اشباح رنگ باخته و مردود!

 

پژمرد روح من به خدا پژمرد

فرسود جان من به خدا فرسود،

از دورگاه خاطره ی لرزان

این جلوه های تلخ ندارد سود

بیچاره دل هنوز پشیمان است

گامی دو گر به راه خطا پیمود

در سنگلاخ تیره و ناهموار

با خاطری شکسته و ناخشنود

رنجی به رنج های دگر آمیخت

دردی به دردهای دگر افزود

در ظلمت فریب هوس بازان

در جستجوی عشق و حقیقت بود!

عمری گداخت شمع جوانی را

در آرزوی موهبت موعود.

پاداش اشک ها و ملامت ها

اینک خدای عشق کرم فرمود:

 

معبود من جمال خدایی را

بر دیدگان خسته من بنمود

پیوست جان، چو ذره به این خورشید

آویخت دل به دامن این معبود

در گلشن امید به کام دل،

مرغی شکسته بال دمی آسود.

زیبا رخا! بیا که در این عالم

جز تو کسی صدای مرا نشنود

تا در بر آرمت نفسی باقی ست

دیر است! دیر، هرچه توانی زود

بر لوح خاطرم ز ازل ای دوست

تنها تو بوده ای و تو خواهی بود!

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین