چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/یادگار او
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/yadegare_oo_moshiri">یادگار او</a></li> </ul> </nav>

یادگار او

روزی که بامنش سخنی جزوفا نبود

محبوب من، به من، زوفا داد یادگار

گلدان میخکی به دل افروزی بهار

شاید بهارنیزچنان باصفا نبود

 

میخک نبود، آیت روی بهشت بود

هربرگ آن ز لطف و طراوت حکایتی

گل ها، همه به دلبری وحسن آیتی

هرگل به دلربایی اردی بهشت بود

 

خرداد و تیرو آذرو سرمای سخت دی

پیوسته غنچه کرد و درخشید و بازشد

دل ازبهارو باغ وچمن بی نیازشد

هرغنچه داشت غنچه ی زیباتری زپی

 

می کرد جان مواظبت از یادگاریش

دیگرنمی کشید مرا گل به بوستان

عمری چراغ خانه ی من بود و دوستان،

درحیرت ازمقاومت و پایداریش

 

پیمان شکست یاروبه عهدش وفا نکرد

من انتظارعاطفه از گل نداشتم

آواره سربه کوچه وصحرا گذاشتم

غم، با روان من چه بگویم چه ها نکرد!

 

افسوس برجوانی و برزندگانی ام

اندوه زندگانی ام از یاد رفته بود 

اندوه من، جوانی برباد رفته بود

دیگرچه سود زندگی بی جوانی ام؟

 

دیگرزفرط رنج نمی رفت پای من،

بیچاره هرکه گشت فدای وفای خویش

آزرده خاطرآمدم اندر سرای خویش 

درروی میز، آه چه دیدم خدای من:

 

درسایه روشن غم واندوه شامگاه

درزیرنورسرد وغم انگیزماهتاب

درتنگنای حسرت ونومیدی و عذاب

دردامن سکوت عمیق شب سیاه

 

پژمرده ترزبخت من و روزگارمن

پژمرده بود میخک من یادگاراو

افسرده چون خزان گل همچون بهاراو

افسرده ترزمن که خزان شد بهارمن.

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین