چه می جویم در این تاریکی ژرف؟
چه می گویم میان زاری و آه؟
چه مینالم، نه درمان دارد این درد
چه میپویم، نه پایان دارد این راه
در این صحرای هولانگیز و تاریک
به دنبال چه میگردم شب و روز؟
چه میخواهم در این دریای ظلمت
از این امواج سرد عافیتسوز؟
به دستم: شمع خاموش جوانی
به پایم: داغهای ناتوانی!
به جانم: آتش بی همزبانی
به دوشم: بار رنج زندگانی!
نه از کوی محبت رد پایی
نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی
نه آهنگ صدای آشنایی
چه میپویم؟ - ره بی انتهایی
چه میجویم؟! - بهشت آرزو را
چه مینالم؟! - ز درد بی دوایی
چه میگویم؟! - حدیث عشق او را
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: