چراغک / فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)/مجموعه شعر دیوار/ستیزه
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?foroogh-farrokhzad">فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/divar">مجموعه شعر دیوار</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/divar/setizeh_forogh">ستیزه</a></li> </ul> </nav>

ستیزه

شب چو ماه آسمان پر راز

گرد خود آهسته می پیچد حریر راز

او چو مرغی خسته از پرواز

می نشیند بر درخت خشک پندارم

شاخه ها از شوق می لرزند

در رگ خاموش شان آهسته می جوشد

خون یادی دور

زندگی سر می کشد چون لاله ای وحشی

از شکاف گور

از زمین دست نسیمی سرد

برگ های خشک را با خشم می روبد

آه ... بر دیوار سخت سینه ام گویی

ناشناسی مشت می کوبد

( باز کن در ... او ست

باز کن در ... او ست )

 

من به خود آهسته می گویم

باز هم رویا

آن هم این سان تیره و درهم

باید از داروی تلخ خواب

عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم

می فشارم پلک های خسته را بر هم

لیک بر دیوار سخت سینه ام با خشم

ناشناسی مشت می کوبد

( باز کن در ... او ست

باز کن در ... او ست )

دامن از آن سرزمین دور برچیده

ناشکیبا دشت ها را نوردیده

روز ها در آتش خورشید رقصیده

نیمه شب ها چون گلی خاموش

در سکوت ساحل مهتاب روییده

( باز کن در ... او ست )

آسمان ها را به دنبال تو گردیده

در ره خود خسته و بی تاب

یاسمن ها را به بوی عشق بوییده

بال های خسته اش را در تلاشی گرم

هر نسیم رهگذر با مهر بوسیده

( باز کن در ... او ست

باز کن در ... او ست )

اشک حسرت می نشیند بر نگاه من

رنگ ظلمت می دود در رنگ آه من

 

لیک من با خشم می گویم :

باز هم رویا

آن هم این سان تیره و درهم

باید از داروی تلخ خواب

عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم

می فشارم پلک های خسته را بر هم

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین