ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر می کند
هر کجا خاکیست از باران خون تر می کند
تا زخسرو آبروی آتش زرتشت ریخت
گنج باد آور زحسرت خاك بر سر می کند
خیر در جنس بشر نبود خدایا رحم کن
این بشر راکز برای خیر خود شر می کند
سیم را نابود باید کرد کاین شیئی پلید
مؤمن صد ساله را یکروزه کافر می کند
خاك پای سرو آزادم که با دست تهی
سرفرازی بر درختان توانگر می کند
کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: