بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من
خون دل خوردن بود از جوهر شمشیرومن
راستی گر نیستم با شیر از يك سلسله
پس چرا در بند زنجیریم دائم شیر و من
با دل سوراخ شب تا صبح گرم ناله ایم
مانده ایم از بس به زندان جفا زنجیر و من
بر در دیر مغان و خاك ما چون بگذری
با ادب همت طلب کن ای جوان از پیرومن
یکسر مو وا نشد هرگز گره از کار دل
با هزاران جد وجهد ناخن تدبیر و من
مشکل دل فرخی آسان نشد چون قاصريم
در بیان این حقیقت قوه تقریر و من
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: