چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/داد که دستور دیو خوی ز بیداد
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/dad_dastor_farokhi">داد که دستور دیو خوی ز بیداد</a></li> </ul> </nav>

داد که دستور دیو خوی ز بیداد

قسمتی از قصیده در انتقاد قرارداد وثوق الدوله

داد که دستور دیو خوی ز بیداد

 کشور جم را به باد بی هنری داد

داد قراری که بی قراری ملت

ز آن به فلک می رسد ز ولوله و داد

کاش یکی بردی این پیام به دستور

کی ز قرار تو داد و عهد تو فریاد

چشم بدت دور وه چه خوب نمودی

خانه ما را خراب و خانه ات آباد

کاخ گزرسس که بود سخت چو آهن

پاره بهمن بود که سخت چو پولاد

سر بسر آن را به زور پای فشاری

دست تو از بن گرفت و کند ز بنياد

سخت شگفتم ز سست رای تو کی دون

با غم ملت چه ای ز کرده خود شاد

شاد از آنی که داده آتش کینت  

آبروی خاك پاك ما همه بر باد

حبس نمودی مرا که گفته ام آندوست

  در بروی دشمن وطن ز چه بگشاد

در عوض حبس گر بری سرم از تیغ

 پای تو بوسم به مزد دست مریزاد

جانب من است لیک بگویم که طوق بندگی غیر

 گردن آزاد مردمی ننهد راه

 وین ز اعادی بگوش حلقه بیفکند

 و آن ز اجانب به دوش غاشیه بنهاد

در مائه بیستم که زنگی آفریك

 گشته ز زنجیر و بند بندگی آزاد

خواجه ما دست بسته پای شکسته

 يك سره ما را به قتلگاه فرستاد

همتی ای ملت سلاله قارون

غیرتی ای مردم نبيره کشواد

تا نشود مرز داریوش چو بصره

 تا نشود کاخ اردشیر چو بغداد 

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین