چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/فصلی گلی چو غنچه، لب را ا زغم زمانه بستم
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/fasli_goli_cho_ghonche_farokhi">فصلی گلی چو غنچه، لب را ا زغم زمانه بستم</a></li> </ul> </nav>

فصلی گلی چو غنچه، لب را ا زغم زمانه بستم

فصلی گلی چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم

از سرشك لاله رنگم، در چمن بخون نشستم

ای شکسته بال بلبل، کن چومن فغان و غلغل

تو الم چشیده هستی، من يستم کشیده هستم 

تا قلم نگردد آزاد، از قلم نمی کنم یاد

گر قلم شود ز بیداد، همچو خامه هر دو دستم 

گرزنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق

شحنه می کشد که رندم، شرط می کشد که مستم

ملت نجیب ایرانی خوانده با یقین و ایمان

 شاعر سخن شناسم، سائس وطن پرستم

 پیش اهل دل از این پس، از مفاخرم همین بس

کز برای راحت خویش، خاطر کسی نخستم 

هر کجا روم بگردش، آید از پیم مفتش

همت بلند پرواز، این چنین نموده پستم

 من که از چهل به پنجه ماه وهفته بوده رنجه

کی فتد بسال شصتم، صید آرزو بستم؟ 

ای خوشا نشاط مردن، جان بدلخوشی سپردن

 تاچو فرخی توان گفت، مردم و ز غصه رستم

این غزل را موقعی که فرخی از اروپا مراجعت کرد و در تحت نظر بود سروده است.

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین