گرچه دلسوخته و عاشق و جان باخته ایم
باز با اینهمه دل سوختگی ساخته ایم
اثر آتش دل بین که از آن شمع صفت
اشکها ریخته در دامن و بگداخته ایم
با همه مقصد خیری که مرام من وتست
در بنی نوع بشر ولوله انداخته ایم
جزدورنگی نبود عادت این خلق دورنگ
همه را دیده و سنجیده و بشناخته ایم
عجبی نیست که با اینهمه دشمن من و دل
جز به دیدار رخ دوست نپرداخته ایم
عمر ها در طلب شاهد آزادی و عدل
سر قدم ساخته تا ملك فنا تاخته ایم
بر سر نامه طوفان بنگر تا دانی
بیرق سرخ مساوات بر افراخته ایم
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: