گر چه مجنونم و صحرای جنون جای منست
ليك دیوانه تر از من دل شیدای منست
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای منست
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری نو شاهد فردای منست
چیزهایی که نبایست ببیند، بس دید
به خدا قاتل من ديده بینای منست
سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای منست
دل تماشائی تو، دیده تماشائی دل
من بفكر دل و خلقی به تماشای منت
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله بادیه پیمای منست
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: