چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/shab_doshin_ke">شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر</a></li> </ul> </nav>

شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر

شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر

همچونوروز درآمد ز در آن سیمین صدر

ابرویش بود به رخ همچوهلالی در بدر

برخدش زلف چو آویخته صدفی با غدر

در خطش لعل چو آمیخته سم با تریاق

آمد از مهر چه آن ماه رخ چهارده سال

داشت بر چهره نکوخالی ودر پا خلخال

کرد در پای بسی فتنه ز خلخال وزخال

از دو رخسار سپید آیتی از صبح وصال

وز دو گیسوی سیه جلوه ای از شام فراق

به جفاکاری هرچند بد آن مه موصوف

ليك شد عمر به امید وفایش  مصروف

چه دهم شرح ز طنازی آن نر چگل

راستی هم چو یکی مهر اسیر دو کسوف

یا که يك ماه گرفتار میان دو محاق

چه دهم شرح ز طنازی آن ترک چگل

که ز رو آفت جان بود به مو غارت دل

سخت کین، سست وفا،دیر صفا زود گسل

خسرو دل به شکر خنده قندش مایل

همچو فرهاد به گلگون رخ شیرین مشتاق

عمر من كوته از آن سلسله زلف بلند

که سراپاست شکنج و گره و بند و کمند

دین از آن رفته و جان شیفته و دل دربند

علم الله دو رخت خورده به جنت سوگند

لك طوبی دو لبت بسته به کوثر میثاق

باری آمد چو به کاشانه ام آن حادث ذوق

خون یک خلق به گردن بدنش از حلقه طوق

خشمگین بود چه شد تکیه زن مسند فوق

آنچنانی که به یك لحظه چنین الفت شوق

سر بسر گشت مبدل به یکی کلفت شاق

گفتمش چیست بتا امشب این گفت و شنود

عيش بی طیش نبایست نهاد از کف مفت

چون شنید این سخن از من متبسم شد و گفت

طاق ابروی مرا از چه جهت گفتی جفت

جفت گیسوی مرا از چه جهت خواندی طاق

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: مسمط

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین