چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/shab_ke_del_farokhi">شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود</a></li> </ul> </nav>

شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود

شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود

گر مرا چنگی بدل می زد نوای چنگ بود 

نیست تنها غنچه در گلزار گیئی تنگدل

هر که را در این چمن دیدم چو من دلتنگ بود

 گر ز آزادی بود آبادی روی زمین 

پس چرا بی بهره از آن کشور هوشنگ بود

نوشدارو شد برای نامداران مرگ سرخ

بسکه در این شهر ننگین زندگانی تنگ بود

 بسکه دلخون گشتم از نیرنگ باران دورنگ 

دوست دارم هر که را در دشمنی یکرنگ بود

 بيسروپائی که داد از دست او بر چرخ رفت

کی سزاوار نگین و در خور اورنگ بود

 شاه و شيخ وشحنه درس بك مدرس خوانده اند

قیل و قال و جنگ شان هم از ره نیرنگ بود

برندارم دست و با سرمیروم این راه را 

تانگوئی فرخی را پای کوشش لنگ بود 

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین