زان طره به پای دله تا سلسله ها دارم
از دست سرزلفت ، هر شب گله ها دارم
کارتو دل آزاری، شغل من و دله زاری
تو غلظه ها داری ، من مشغله ها دارم
دراین ره بی پایان وامانده و سرگردان
از بسکه به پای جان، من آبله ها درام
تا در ره آزادی شد عشق مرا هادی
گمگشته در آن وادی بس قافله ها دارم
با آنکه ترا در دل، پیوسته بود منزل
با وصل تو الحاصل من فاصله ها دارک
آسوده نشد لختی، دل از غم جان سختی
با این همه بدبختی، من حوصله ها دارم
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: