بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دائماً می زند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
«اگر کشمکش موج سوی ساحل راهی می داد.»
*
سخت طوفان زنده روی دریاست
ناشکیباست به دل قایق بان
شب پر از حادثه. دهشت افزاست.
*
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
ناشکیبا تر بر می شود از او فریاد:
«کاش بازم ره بر خطه ی دریای گران می افتاد!»
1335
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: