چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/چراغ
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/cheragh_nima">چراغ</a></li> </ul> </nav>

چراغ

پیت پیت ... چراغ را

در آخرین دم سوزش

هر دم سماجتی است.

با او به گردش شب دیرین

پنهان شکایتی است.

او داستان یاس و امیدی است

چون لنگری ز ساعت با او به تن تکان.

تشییع می کند دم سوزان رفته را

وز سردی اش که بیم می افزاید

آن چیزهاش کاندر دل هست

هر لحظه بر زبانش می آید.

 

پیت پیت ... در آی با من نزدیک

تا قصه گویمت ز شبی سرد

کامد چگونه با کفش آتش

از ناحیه ی همین ره تاریک

اول در آمد از در

گرچه نگاه او نه هراسان

خاموش وار دستش بگشاد

باشد که مشکلی کند آسان.

آخر نهاد با من باقی

این قصه ام که خون جگر شد،

با ابری از شمال در آمد

وز بادی از جنوب بدر شد.

 

پیت پیت ... نفس نگیردم از چه؟

از چه نخیزدم ز جگر دود؟

آنم که دل نهاد در اتش

می دیدمش که می رود از من

چون جان من که از تن نابود

 

اول نشست با من دلگرم

(در چه مکان؟ کدام زمانی؟)

آخر زجای خاست چو دودی

چون آرزوی روز جوانی.

این آتشم به پیکر، اندوخت و برفت

او این زبان گرمم آموخت و برفت

مجلس چو دید خالی از هم زبان چنان

در آتشی چنینم دل سوخت و برفت.

*

پیت پیت ... ندیده صبح چراغم

گو روی آمده ست تن او

آنگاه شب تنیده بر او رنگ

شب گشته بر تنش کفن او ...

می سوزد آن چراغ ولیکن،

دارد به دل به حوصله ی تنگ

طرح عنایتی.

با او هنور هست به لب با شب دراز

هر دم حکایتی ...

                                                                               1329

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین


Sayeh گفته:

خوب