چنان به خاطر شوریده ام به دام قفس
که آنچه بر سرم آید بود به کام قفس
بهار آمد و گلبن شکفت و مرغ به باغ
صفیر بر زد از شوق و من به دام قفس
دگر زتنگدلی لب دمی نجنبانم
ز بس خلیده مرا بغل سهام قفس
پریدی از برم ای مرغ و این نپرسیدی
چگونه ام دل آزاده گشت رام قفس
دلم ز تنگی جایش گرفت روز نخست
کنون گرفته ترم من بسی ز بام قفس
دوام دوره ی هجران به هیچ نشمارم
که مست حیرتم از صولت دوام قفس
فراق نامه ی نیما به آب اگر شویند
کسی از آن نتواند زدود نام قفس
1317
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: