چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/در قدح یکی از خوانین خسیس
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/dar_ghadahe_yeki_nima">در قدح یکی از خوانین خسیس </a></li> </ul> </nav>

در قدح یکی از خوانین خسیس

در قدح یکی از خوانین خسیس 

بزرگوارا اگرخود بزرگ نامده ای

چنانکه شاید و باید خدا کند کائی

شماره کرده همه داردت بقاعده دهر

هرآنچه بر سر این مرتبت بیفزائی

شكم بداری فربی و عقل لاغر و خلق

اگر تو را نستائید خود تو بستائی

زیک قراضه نخیزی اگرچه خون ریزد

به هیچ رو نروی تا قراضه بربائی

توئی چو حامله ی حرص آن كناد خدای

به هر شکم که پرآئی تو حرصها زائی 

ولي چه سودت از این مرتبت رسد که همان 

بزرگی تو بود خلق را تماشایی

سراب را همه در چشم تشنگان مانی

 زدور دل بری از پیش دل بفرسائی

به احتمال تو کس را نه احتما از هیچ

ولی به وقت لقا، اینت مردم افسائی

برادر ار بمثل خواست کز تو آساید

زبیم آنکه بیاساید او نیاسائی

 چو وام جوید درویشی ازتو جای خوری 

اگرچه کوهی بر وی چو موی بنمائی

سرت درآید از بخل بر میان دودست

بر او بحیلت در ویش تر از او آئی

 بجای آنکه وی از دیده خون بپالاید 

تو از توقع او خون زدیده پالائی

هزار زاره دهی سرزخویش تارانیش 

هزار سر بری از زاره تاجگرخائی

زقهر حرف کسی را بگوش ننشانی 

بلطف کاریکی را گره بنگشائی

بزرگواری این نیست فاشتر گویم

چه عمر بر سر آن کردی و چه را پائی

به یک تمنا بر خلق ننگری چون تو

چرا هزاران از خلق در تمنائی

گدای کوی کجائی توای شکسته جدار

کجای کوی گدائی که پا برجائی

گرفته گیر همه سود کان بپای تو نیست

بدست کرده همه آنچه رو بدان آئی

چو تو نداری تیمار خویش و مردم را

کند چه سودت این امتیاز و والائی

به مرگ لیکن اگر جان دهی در این تنگی

اگر چه دانم هم جان بدونبخشائی

صلاح مردم و تست آندران، بزرگی تو

چه حکم تا کند و اندر این چه فرمائی

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قطعه

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین