در شب تیره چو گوری که کند شیطانی
وندر آن دلم افسایش را
دهد آهسته صفا
ز یک وز یک. ز یک زایی
لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده بجا.
بال ار او خیسیده،
پای از و پیچیده،
شده پر چینش دامی و منش دام گشا
معرفت نیست، دریغا! در او
(آن دل هرزه درا)
که به جای آوردم؛
وانهد با خود، در راه مرا.
ز یک وز یک. ز یک زایی
لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا
1327
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: