چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/دل فولادم
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/dele_foladam">دل فولادم</a></li> </ul> </nav>

دل فولادم

ول کنید اسب مرا

راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را

و مرا هرزه درا،

که خیالی سرکش

به در خانه کشانده است مرا.

 

رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن.

سرزمینهایی دور

جای آشوبگران

کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن

می نشانید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.

*

فکر می کردم در ره چه عبث

که از این جای بیابان هلاک

می تواند گذرش باشد هر راهگذر

باشد او را دل فولاد اگر

و برد سهل نظر

در بد و خوب که هست

و بگیرد مشکلها آسان.

و جهان را داند

جای کین و کشتار

و خراب و خذلان.

 

ولی اکنون به همان جای بیانبان هلاک

بازگشت من می باید، با زیرکی من که به کار،

خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست و هنوز

چشم بیدارم و هر لحظه بر آن می دوزد،

هستیم را همه در آتش بر پا شده اش می سوزد.

 

از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست

منم از هر که در این ساعت غارت زده تر

همه چیز از کف من رفته به در

دل فولاد با من نیست

همه چیزم دل من بود و کنون می بینم

دل فولادم مانده در راه.

دل فولادم را بی شکی انداخته است

دست آن قوم بد اندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون و ز زخم.

 

وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم

- ناروا در خون پیچان

-بی گنه غلتان در خون

دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.

                                                                                                 1332

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین