چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/جامه ی مقتول
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/jameye_maghtol">جامه ی مقتول</a></li> </ul> </nav>

جامه ی مقتول

وقتی که کین و فتنه تمام است و جنگ نیست

سرباز رفته، ناله ای از قلب تنگ نیست

حتی صدای لغزش یک پاره سنگ نیست

وقتی که قتلگاه چنین خالی است و سرد

هر گوشه ای نشان زمانی ست پر ز درد.

وقی که برف جامه ی هر بوته خار هست

اجساد کشتگان وسط خارزار هست

یک خطه ابر در افق تنگ  و تار هست

 و آن نیز رفته رفته شود محو و ناپدید

 می زیبد آن زمان، سوی این بسته بنگرید:

از دور در مدار نظر شکل مبهمی است

نزدیک تر نشانه ی خونین ماتمی است

این بسته ژنده جامه ی پیچیده درهمی است

  این جامه دارد از دل یک بینوا خبر

آن بینوا که دارد به جنگ و جدال سر.

از چه نگاه خلق بر این جامه سر سریست؟

هر لای آن ز حاصل جنگ و جدل دریست

پیچیده گشته در وسطش قلب مادریست

سرباز رفته می دهد از ره بدان سلام

مادر از آن میانه فرستد بدو پیام.

10 دی 1305

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: ترکیب بند

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین