جوی می گرید و مه خندان است
و او به میل دل من می خندد.
بر خرابی که بر آن تپه بجاست
جغد هم با من می پیوندد.
وز درون شب تاریک سرشت
چشم از من به نهان
سوی من می نگرد.
زهره اش نیست که دارد به زبان
گریه از بهر چه می دارد ساز.
با وفای من غمناک مباش
رفته از گریه نمی آید باز.
از غم آلوده ی این خانه به در
گریه ی گم شده ات
راه خود می سپرد
...*
29اردیبهشت 1327
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: