به رخم می خندد، می خندد
می دهد خنده ی او ره به امید
همچو پای آبله ی راه دراز
در بیابان ز دم صبح سپید.
*
خنده اش با دل دارد پیمان
با دل خود دل من می بندد
چو به روی من می خندد او
هرچه ام می خندد، می خندد.
*
همچو ماهی به شبی بر مرداب
بشکافیده ز ابری پیکر
نه چنان خنده ی طفلی لیکن
(گرسنه مانده) به روی مادر.
اردیبهشت 1327
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: