به شب آویخته مرغ شباویز
مدامش کار رنج افزاست، چرخیدن
اگر بی سود می چرخد
وگر از دستکار شب، درین تاریکجا، مطرود می چرخد ...
به چشمش هرچه می چرخد، - چو او بر جای-
زمین، با جایگاهش تنگ
و شب، سنگین و خونالود، برده از نگاهش رنگ
و جاده های خاموش ایستاد
که پاهای زنان و کودکان با آن گریزانند
چو فانوس نفس مرده
که در او روشنایی از قفای دود می چرخد.
ولی در باغ می گویند:
«به شب آویخته مرغ شباویز
به پا، ز آویخته ماندن، بر این بام کبود اندود می چرخد.»
1329
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: