چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/رویا
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/roya_nima">رویا</a></li> </ul> </nav>

رویا

رویا

دوش در مستی رویای پریشان چو مرا

دیده می خفت و دل اما به نهان می کاوید

سود بر لوح جبینم سر انگشتی گرم

از ره خواب جهانید مرا همچو امید

اندر آن مرحله کاو با دل شب راهش بود

گفت شوخی: ز چه می لرزدت اندام چوبید؟

رنج می بیند آنکس که به راهی تنهاست

پس در این معرکه ی هول فزا آرامید

زاده کیستی ای خسته در این راه دراز؟

از پی چیستی ای خفته بر این جای پلید؟

من به پاسخ نگهی کردم و شیدا ماندم

همچنان ذره که در پیش جمال خورشید

دست بر کردم اما نه پی معلومی

سر فرو بردم در جیب ولیکن نومید

برق را از من و از کرده ی من خنده گرفت

گفتم آیا به خطا می روم؟ از نو خندید

آه از این شیوه ی بیهوده که کس فهم نکرد

آنچه از خون دل من به زبانم غلتید

خدمت آن بود که از بهر نگارینی بود

ناله آن شد که کسی از من مسکین نشید

دیگر از جلوه ی رویش چه سخن شاید کرد

لب بد گوی چه سان بستن و چشمان سفید

مشکلی حل نشد از خواندن بسیار مرا

حرمت روی توام بر سر این راه کشید

گفت: چون است ترا حال؟ بگفتم: مستی

جامی اینگونه پر از می به نگاهی بخرید

طفل وحشی بودم و همسر جانان گشتم

از کرامات شبی آمدم این جمله پدید

این چو بشنید ز من سر به گریبان آورد

اشک در دیده بغلتاند و به کنجی بخزید

سر مکتوم که با هر که نبودش به میان

قطره ای بود و ز مژگان بلندش بچکید

پیش رفتم که ببوسم لب شیرینش را

چه جسارت که بر آن ناحیه ام دست رسید

دولت وصل چنین بر سر ره پنهان بود

همت اینگونه بر این گنج نهان بود کلید

گفتم: این پرده چه داری ب رخ، آن را بگشای

تا همه خلق توانند رخ خوبت دید

خون دل می خورم از دست تصنع کاران

دعوی دیدن و اندیشه ی کوتاه و پلید

حرف من آتشی افروخت ولیکن در وی

جنبشی کرد و فغانی زد و از جای پرید

1308

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قطعه

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین