تابناک من بشد دوش از بر من! آه! دیگر در جهان
می برم آن رشته ها که بود بافیده ز پهنای امید مانده روشن.
دیگرم بر کسی نخواهد - آن چنان که خنده ناک - خندد
روی مانندان گلشن
من به زیر این درخت خشک انجیر،
که به شاخی عنکبوت منزوی را تار بسته
می نشینم آن قدر روزان شکسته
که بخشکد بر تن من پوست.
ای که در خلوت سرای دردبار شاعری سرگشته داری جا
کوله بار شعرهایم را بیاور تا به زیر سر نهاده
-روی زیر آسمان و پای دورم از دیاران -
از غم من گر بکاهد یا نکاهد
خواب سنگینم رباید آنچنان
که دلم خواهد.
فروردین 1321
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: