:اولین مجموعه ترانه علیرضا رمزی ترانهسرای جوان و مستعد با نام «دشمن تراش» در انتشارات دالاهو به چاپ رسید
پدرم کدخدای روستا بود
مردم از ما حساب می بردن
کل خاندان ما سر سفره
جیره ی کدخدایی می خوردن
جدمون صاحب درختی شد
که پر از میوه های رنگی بود
زیر سرشاخه هاش نماز می خوند
جدمون آدم زرنگی بود
اون درخت اعتبار روستا شد
یه جماعت واسه دعا می رفت
واسه هر چیزی نذر میکردن
نذر مردم تو جیب ما میرفت
تا قنات بوی مردگی می داد
کل روستا خدا خدا می کرد
تا به شاخه¬ش دخیل می بستن
کدخدا راهِ آبو وا میکرد
یه درخت کل هستی ما شد
زیر سایش خدایی می کردیم
کشتی روستا تو گل می رفت
ولی باز ناخدایی می کردیم
این جماعت چشاشونو بستن
اون درخت شکل چوبه ی داره
حرف ده، حرف کدخدای دهه
جرمه هرکی تبر نگه داره
وصیت های جدمونو هنوز
توی گنجه پدر نگه داشته
گفته واسه روز مبادامون
توی گنجه تبر نگه داشته
بعد بابام کدخدای دهم
من شدیدا به فکر تغییرم
هرچی باشه به جدمون رفتم
سر سجاده با تبر میرم