اولین مجموعه شعر شایان اکبری با نام یازده
رنگ سفید روی تن کاغذ
تا خونْ روی یک لب قرمز
چراغ سبزت را نشان دادی
در من صدایی داد زد : هرگز!
حل می شوم از ترسِ ترسیدن
حل می کنم هر حمله را در سم!
تا بانگ "هَلْ مِن ناصِر"ات آمد
در من صدایی گفت : می ترسم!
تیغ تبر قنداقشان می کرد
هرسرو را در "جنگل مولا"
گفتم که این جنگل بسوزانم؟
در من صدایی گفت : بسم الله!
از سنگ قبرِ روی هر سینه
تا روی دارها مرده است حسنک
مگس است روی مخ ترین حیوان؟
در من صدایی زار زد : مگسک !!!
از خاک تو نهال عشق رویید
هر عاشقت جانش به کف دارد
مردن به عمر خالی از ایثار
در من صدایی گفت : شرف دارد!
بر شانه ی تو تکیه می دادم
بر شانه ی من تکیه می دادی
از انقلابت تا گذر کردم
فریاد زد صدایی : آزادی!
جانم فدایت مهربان مادر
یک جان ناقابل طلب داری
گفتم : "شهید هرگز نمی میرد"
تا که صدا تایید کرد : آری
تا راست می کردم به دستانت
باور کج که سست بنیان است
گفتم : خدای من زن است یا مرد؟
در من صدایی گفت : ایران است ...