چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/آیینه شکسته
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/ayeneh_moshiri">آیینه شکسته</a></li> </ul> </nav>

آیینه شکسته

روزی نمی رود که به یاد گذشته ها

در ظلمت ملال نگریم به حال خویش

یک دم نمی شود که به یاد جوانی ام

از فرط رنج سر نبرم زیر بال خویش

 

رویای خاطرات غم انگیز زندگی

تا یک نفس به سینه بود همدم من است

وین اشک ها که ریخته بر روی دفترم

آیینه ی تمام نمای غم من است

 

دردا که در سراب فریبنده حیات, 

سوز دلم به گوش کسی آشنا نبود 

در سنگلاخ عمر به جز داغ دل کسی 

بر روی من لبی به تبسم نمی گشود!

 

کس طاقت شنیدن این ماجرا نداشت

از بس حکایت غم من جانگداز بود 

جام امید در همه ایام زهر داشت 

آغوش رنج در همه احوال باز بود!

 

آن زنگی ام که کوفته آیینه را به سنگ

تا ننگرد به چهره آن دیو رو سیاه؛

در پاره های آینه عمر, دیو مرگ

با صد هزار طعنه مرا می کند نگاه!

 

"در گوشه غمی که فراموش عالمی ست"

گریان به صبح و شام زمان می کنم نگاه

این زندگی نبود ؛ سراسر فریب بود

آه ای امید رفته و ای عشق مرده آه

 

در کنج غم نشسته و یاد گذشته ها

در موج اشک می گذرند از برابرم

در شعله های حسرت و نومیدی و دریغ

دل را نگاه می کنم و رنج می برم!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین