یک شب، به کنج غمکده با خاطری حزین
اندوه، همزبانم و آلام همنشین
شب های سرد آخر پاییز و از برون
باران و باد و غرش طوفان سهمگین
باد مهیب نعره زد و شیشه ها شکست
باران زسقف ریخت گل و لای برزمین
کردم هزار لعنت، بر خشم و قهر آن
گفتم هزار نفرین، بر راه رسم این
ناگاه دلربای من، از ره فرا رسید
گویی رسید در دل اسفند، فروردین
آشفته موی و جامه گل آلود و خشمناک
از جور باد و باران، آن ماه نازنین،
آمد کنار آتش و تن را برهنه کرد:
چون خرمن شکوفه و چون بار یاسمین
از شیشه ی شکسته، در این لحظه باد سخت
بر روی شمع لرزان، افشاند آستین،
کردم هزار بار، به باران دعای خیر
گفتم هزار مرتبه، بر باد آفرین!
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: