چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/بادوباران
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/bad_baran_moshiri">بادوباران</a></li> </ul> </nav>

بادوباران

یک شب، به کنج غمکده با خاطری حزین

اندوه، همزبانم و آلام همنشین

شب های سرد آخر پاییز و از برون

باران و باد و غرش طوفان سهمگین

باد مهیب نعره زد و شیشه ها شکست

باران زسقف ریخت گل و لای برزمین

کردم هزار لعنت، بر خشم  و قهر آن

گفتم هزار نفرین، بر راه رسم این

ناگاه دلربای من، از ره فرا رسید

گویی رسید در دل اسفند، فروردین

آشفته موی و جامه گل آلود و خشمناک

از جور باد و باران، آن ماه نازنین،

آمد کنار آتش و تن را برهنه کرد:

چون خرمن شکوفه و چون بار یاسمین

از شیشه ی شکسته، در این لحظه باد سخت

بر روی شمع لرزان، افشاند آستین،

کردم هزار بار، به باران دعای خیر 

گفتم هزار مرتبه، بر باد آفرین!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین