لب فرو بند، که پنهان شده چون بوسه ی مار
ای بسا نیش جگر سوز به دلداری تو
لب فروبند، که از دشمن بدکاره ندید
آنچه دید این دل آواره زغمخواری تو
لب فرو بند، که در مخمل سرپنجه ی مهر
ناخن گرم تو آماده قهر است و ستیز
لب فرو بند، که لبخند دلارای فریب
آب افسون نزند برسر این آتش تیز
لب فرو بند، که این غنچه ی آلوده بزهر
به که در پرده فشاند پرنشکفته به خاک
لب فربند، که برشانه ی من جز تو نکوفت
تیغ دلسوزی سوهان زده بر دسا هلاک
لب فرو بند، فروبند اب از نغمه ی مهر
کانچه از نرمی خوی تو بمن رفت بس است!
بیش ازینم به هواداری بیهوده مسوز
که نه بیمم ز گناه است و نه باکم ز کس است
دست بیگانه گرم درشکند پشت امید
فاز غم، فاز غم از چون تو و از خویشی تو
سرخود گیر، که در پرده این یاری گرم
فتنه ها خفته بدامان بداندیشی تو
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: