چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر نافه/کاخ گمان
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh">مجموعه شعر نافه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh/kakh_goman">کاخ گمان</a></li> </ul> </nav>

کاخ گمان

میکاودم این زخم روانسوز روانکاه

میکاهدم این خشم سبکجوش سبکسوز

میسوزدم این یاد هنرزای هنرسای

میسایدم این رنج شب افزای  تب افروز

 

میکاهم و دیریست که پیچان و غضبناک 

هر تار عصب، خفته چو ماری به درونم

میپیچم و دیری است که در چنبر پرهیز 

وسواس گنه، پنجه فرو برده بخونم

 

آن زخمی گلبانگ غروبم، که بجز باد

بر شیون درونم نشتابد به سراغی 

شب، میزندم رنگ فراموشی و کس نیست 

تا در بن گورم بسپارد به چراغی

 

در دوزخ بس رنج نهان، تا بسحرگاه

میتابم و جز رنگ سرشتم گنهی نیست 

ای بوم سیه! بر سر این لاشه فرود آی

کاین جمجمه را دیده ی حسرت برهی نیست 

 

عمری بعبث راندم و هر نقش دلاویز

بی پرده چو دریافتمش، نقش خطا بود

جز مرگ، که یکتا در زندان حیات است

باقی همه دیواره ی دروازه نما بود

 

افسوس! که آن کاخ گمان پرور شبگیر 

بر ناشده، باخفتن مهتاب فرو ریخت

لبخند بلورین تو نیز ای گل پندار!

یادی شد و چون زنبق سیراب فرو ریخت

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین