چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر نافه/پنهان سوز
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh">مجموعه شعر نافه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh/penhan_sooz">پنهان سوز</a></li> </ul> </nav>

پنهان سوز

به تلخ دشت روان«گرد باد سرکش یاد»

بسان هر شبه برخاست از نهانگه راز

کشید دامن و از گور بی نشان امید

غبار تیره برافشاند پیش چشم نیاز

 

«ملال رفته» ز نو جان گرفت و «بوم دریغ»

کشید شیون و پر زد بگرد بام و درم 

گذشت در دل تابوت روزگار سیاه

بدوش حسرت و و حرمان -گذشته- از نظرم

 

«رمیده کرکس ناکامی»، از کمینگه آز

شتابناک درآمد ببوی طلمه بزیز

گرفت بانگ و خرامنده در حریم هلاک

به لاشه ی دل افسرده بست چشم دلیر

 

«شکیب خفته» بجنبید همچو مار سیاه

که «سنگ وسوسه» از هم گشود چنبر او

زبان تشنه برآوردو کام بسته بگشود

شرنگ کینه دویدن گرفت در سر او

 

«خروش فرصت گم کرده» از گذر گه دور

بگوش خورد و فرو شد به پهن دشت خموش

ز کاروان تهی باز عمر رفته بباد 

طنین خسته، در آورد خون بسته بجوش

 

بر وی نطفه ی آینده های تیره و تلخ

گشود بال و فرو خفت «سرنوشت سیاه»

هزار جوجه، فرو برده نوک زخمه بپوست

ببوی پرورش از خوشه های درد و گناه

 

«زبان لال پشیمانی» اوفتاده بکام

ولی هزار سخن در نگاه پر شررش 

بسوگواری ناکرده های کرده بگور

بموج اشک، فرو رفته گونه های ترش

 

«خرد» زپشت قفس، بیقرار و خسته مدام

کشد خروش که بی من مجو رهائی خویش 

ولی من از دل شبهای تیره با همه درد 

خوشم به کشتن فانوس رهنمائی خویش

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین