در گوشه های آن ره قیر اندود
در خوشه های آن شب بارانی
رنجی شکفت وراز دلی پرجوش
سوسو زد از دریچه ی پنهانی
جانی زبان گشود و تنی لرزید
دستی چشید گرمی دستی را
عشقی فشاند اشک و غمی نالید
مستی گرفت و بازوی مستی را
شب، تیره بود و سایه ی ما بر خاک
لغزیده نرم و درهم و دوشا دوش
فانوس های زرد کهن از باد
گاهی بخیره روشن و گه خاموش
تاجی، شگرف و دلکش و گوهربار
برتارک از نوازش بارانت
وز قطره های تک تک نازآلود
بگذشته برق سوزن مژگانت
پاشیده، گرد شبنم سحر آمیز
برجامه ی تو، دست شبانگاهی
من با خرام نرم تو در هرگام
در کار همنوردی و همراهی
تا پیش آن سراچه ی مهر افروز
بردم دران سیاهی نمناکت
تا کی بگوش تشنه نیوشم باز
آن راز ماتده بر دل غمناکت!
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: