چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر نافه/واپسین چاره
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh">مجموعه شعر نافه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh/vapasin_chare">واپسین چاره</a></li> </ul> </nav>

واپسین چاره

بر من ای همسر آزرده ببخشای، که درد 

میشکافد دلم از یاد پریشانی تو

وه که میسوزم و پوزش بلب از رنج گناه

بوسه ها میزنم از دور به پیشانی تو

 

راست میبینمت آن گوشه در آن خانه ی مهر

اشکریزان،سرآشفته فرو برده به چنگ

واپسین عکس من از جایگه آورده بزیر

چشم تبدار فروبسته بران صورت ننگ!

 

تن رعنای زنی مات و گریزنده چو دود

هاله بفشانده بران چهره ی بیجان و خموش

«اوست!این اوست که در وحشت آن غربت سرد»

«دل نومید فریدون من آورده بجوش!»

 

رعد میغزد و چون آه تو، با ریزش اشک

باد و باران بهم اعتاده دران شام پلید

کودکان، خفته و گیسوی تو در پرتو شمع

سایه افکنده برآن بستر بی جفت و امید

 

یاد من،همره بس خاطره چون غنچه ی زهر

میشکوفد به دلت از دل آن رنج سیاه

کیست این صورت حیرت زده در چوبه ی قاب؟

شرمگین جفت تو، این همسر بدعهد تباه

 

ناسپاسی گنه آلود، که با عشق تو باز

هر زمان تشنه ی آغوش نگاری دگر است

ناتراشیده، بهم در شکند پیکر مهر

که نه بر گونه ی دلخواه و پسند هنر است

 

میکشی ناله دران خلوت سرد از سر درد

که «نزیبد بچین خانه دگر بند شدن»

«گرفرو باردش از طبع روان آب حیات »

«مرگ باشد، زن و معشوق هنرمند شدن!»

 

باورت نیست که یاد تو به هر حال و دیار

شبچراغ دل گمراه و پشیمان منست 

برمن ای همسر آزرده ببخشا که چو موج

مرگ من، باز پسین چاره ی طغیان منست

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین