چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر پویه/مرگ پیوند
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye">مجموعه شعر پویه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye/marge_peivand">مرگ پیوند</a></li> </ul> </nav>

مرگ پیوند

هر شعله که از تنور جان خیزد

با آتش نغمه، بر زبان خیزد

من، تشنه ی بوس مرگ پیوندم

مگذار، لبم از آن لبان خیزد

پیرانه سر، از بهارآغوشت

دل، از سر اندوه خزان خیزد

بر دست نوازشم، جوابی ده

گر ساق خوشت به ناف و ران خیزد

زیباست شب سیاه گیسویت

کز فرق تو، نور کهکشانخیزد

دل، بر سر آستان جانبخشت

جان بخشد و آستین فشانخیزد 

گر بوسه نشان کنم سرا پایت

دانی که نشان ز بی نشان خیزد!

سرمستی اگر ز بوسه، میدانم 

آن چاره، که مستیت ز جان خیزد

سر، بر سر دوش خسته ام بر نه

یار، آن نبود که سر گران خیزد!

زنبور عسل، کجا به هشیاری

از غنچه سرخ بوستان خیزد

دل نیز، هوس نگیرد از کامت

زان بستر، اگر کشان کشان خیزد

دانی، که زند به سینه گلچینش

هر گل، که زرنج باغبان خیزد

تو نیز، گل منی که برچینم

زان باغت، اگر دو صد فغان خیزد

من بلبل مست نغمه پروازم 

کز ناز سمن به ارغوان خیزد

خواهی اگرت به نغمه بستایم؟

مگذار که مرغ نغمه خوان خیزد

ای داده روان به دیو نادانی!

دل، در طلبت فرشته سان خیزد

زین عشق گران، که بر تو پیوستم

فردا، دو سه هزار داستان خیزد

شیرینی و خوش به خواب شیرینی

زان قتنه، که از تو دلستات خیزد

فرهادم و عشق رفته بر بادم

گو، قصه ی من زهر کران خیزد

این نغمه، بنفشه ای بود، اما

کز گور من و تو جاودان خیزد

بی بهرگی تو، از خردمندی

دردی است که از بن روان خیزد

آسودگی تو، از گرانباری

داغی است که رنج من از آن خیزد

خونین دل خنده ی تو ام، اما

آن خنده، که چون گل از دهان خیزد

لب تشنه ی بوسه توام، لیکن

آن بوسه، که گرم و خونچکان خیزد

خواهد دل پاره پاره کز عشقت

چون گرگ گرسنه، بر شبان خیزد

دردا، که ز ناز آتش آلودت

صد شعله به مغز استخوان خیزد

گر، دلبر سرد بسترت خوانم

زین راستیم بسی زیان خیزد

رنجیده شوی به ناز و بشتابی

آنگونه، که اژدر دهان خیزد

یا برق جهنده، کز سبکتازی

آتش به دل، از سر جهان خیزد

ای کشته دلم، زرنج بی مهری

مهر تو نخواهم، ار مهان خیزد

رسوا شو و کوس عاشقی برزن

کاین شکوه که دارم، از میان خیزد

پا، از در مصلحت فراتد نه

تا بوم غمت ز آستان خیزد

خواهم، که خراب جاودان گردی

کز رنج تو، گنج شایگان خیزد

من تشنه ی بیقرار آن ننگم

کز دامنپا دودمان خیزد

گر همره من شوی، به بدنامی

بیمت ز نهاد برگمان خیزد!

بیهوده سخن چنین دراز آمد

تیری نه که دیگر از کمان خیزد!

ای وسوسه مند عشق و سرمستی!

مگذار که مهلت زمان خیزد

الهام ترانه فریدونی،

 کز یاد تو، شور بی امان خیزد

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین