چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر پویه/عمر ما
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye">مجموعه شعر پویه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye/omre_ma">عمر ما</a></li> </ul> </nav>

عمر ما

گرد بادی تیره، بر صحرا گذشت

عمر ما بود ایکه بی پروا گذشت

گل، فرو بارید و دستانگوی باغ 

پرفشان، با نای پر غوغا گذشت 

دیده، خواب آلود صد افسانه شد

شهسوار از دیده، برق آسا گذشت!

«توبه» از «زندان حسرت» در گریخت

کار مار، از دست مار افسا گذشت

من جوانی را ندیدم روی و موی

کان عروس، از چشم نابینا گذشت!

راز عشق، از سینه بیرون شد به ناز

کم کمک، چون بوسه بر لبها گذشت

چون سواری، کز غبار آید برون

بخت زرین نعل آتش پا گذشت!

جام می، بر دست لرزان در شکست

راز پیر، از دیده ی برنا گذشت!

خویشتن داری به غم، بیهوده شد

تا سرشک از چشم خون پالا گذشت

دل نهادن بر پشیمانی چه سود؟

کان پشیمان سوز مهرافزا گذشت

نازنینا! سرگرانی تا به چند؟!

تا بجنبی، روزگار از ما گذشت

سایه، بر دامان پغرب پا کشید

آفتاب، از سینه ی صحرا گذشت

تا تو پل ها بندی از فرزانگی

این دل دیوانه، از دریا گذشت

بوسه ای بر بخش و جانی تازه کن

کاتشت از لعل آتش زا گذشت

بر تو نیز ای جان، نبخشد روزگار

بنگر آن چینی، که بر سیما گذشت

خود گرفتم، روزکی چند این شکنج

زیر آن معجون چهر اندا گذشت!

یا، هزاران رازت از بیداد عمر

در نگارین جامه، نا پیدا گذشت!

مرگت، آخر در کشد زین پرده نیز

وای از آن زیبا، که نا زیبا گذشت

تا درین شش روزه، مارا مهلتی است

خوش نباشد، از دل شیدا گذشت

داد خود بستان و، داد من ببخش

ایکه عمرت جمله در سودا گذشت!

گر در آغوشم فشاری تنگ تنگ

گویم امروزت، به از فردا گذشت 

ای خوش آن دانا، که در پایان راه

خند خندان، با دل رسوا گذشت

چون فریدون، از سیه چشمان مست

کام دل بگرفت و از دنیا گذشت

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین