چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر پویه/رسوائی گل
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye">مجموعه شعر پویه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye/rosvaiie_gol">رسوائی گل</a></li> </ul> </nav>

رسوائی گل

دل رنجه ز درد است، دوا را که خبر کرد؟

بر کام دل، آن کامروا را که خبر کرد؟

رسوائی گل، زان لب پرخنده اگر نیست

آن بلبلک نغمه سرا را که خبر کرد؟

صدبار، سفر کردم و آسوده نشستم

این همسفر راه فسا را که خبر کرد؟

سنبل، که خبر دار نبود از سر زلفش

تا قصه برد، باد صبا را که خبر کرد؟

تا داغ جنون، بر نهدم بر دل پرشور

این دخترک شوخ بلا را که خبر کرد؟

زین راز، که با همسر و معشوقه توان ساخت

آن عشوه گر دل به دو جا را که خبر کرد؟

هر بوسه که بر لب زدمت، شکوه گر افتاد

آن ساق خوش وسوسه زا را که خبر کرد؟

دوشینه، دل از دست غمش غرق به خون بود

آن دست خوش عقده گشا را که خبر کرد؟

با شوی تو، میخواستم آن قصه بگویم

گفتم، نه بدان گونه، ریا را که خبر کرد؟

لب، از پی نفرین تو خودکامه، گشودم

در این دل پر کینه، دعا را که خبر کرد؟

دوشینه، فریدون لب گرم تو به لب داشت

در بزن شه، این رند گدارا که خبر کرد؟

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین