چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر پویه/شهر شب!
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye">مجموعه شعر پویه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/pooye/shahre_shab">شهر شب!</a></li> </ul> </nav>

شهر شب!

هان!برجه و بر مصطبه خوان طرب انداز

نظمی ده و بزمی نه و شوری عجب انداز

ای یار شفق گونه، من آن دشمن روزم

برگیرم و با هلهله در شهر شب انداز

تا دست درازی نکنم بر لب و ساقت

بوسی به من بلهوس بی ادب انداز

می خوشترم از مستی تریاک اصیل است

از محفل ما، قصه اصل و نسب انداز

ور زانکه درین کلبه پر و لوله خامی است

بر گیرش و در دوزخ گرم غضب انداز

پوشیدن آن گردن دلخواه، دریغ است

نازی کن و گیسوی سیه در عقب انداز

کارون توام، با من دلخسته بپیوند

با موج خوشم در بر شط العرب انداز

می ریز به جامم، که نیم زاهد سالوس

کالوده زبان، گویمت آل عنب انداز

براین دل تازی زده، تا مهر و ابان است 

مهری کن و، سنگ رمضان در رجب انداز

دست هوسم زان تن پر شعله، به گهگاه

واپس زن و، جان در تب و تاب طلب انداز

آن چنگ فرومانده در آن گوشه خاموش

برگیر و به صد نغمه دلم در طرب انداز

دل، آتش سوزنده آغوش تو خواهد

دربر کش و جانم به تکاپوی تب انداز

واجب، همه آن است که از جامه درآئی

عریان شو و دست از سر هر مستحب انداز

رقصنده، براین فرش نگارین گذری کن

آتش به نهادش، وجب اندر وجب انداز

آتش چم و آتش خم و آتش دم و سرمست

جستی زن و دستی زن و جان در تعب انداز

در بستر سوزان فریدون، به دو صد ناز

گامی نه و کامی ده و جانی به لب انداز

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین