نه شگفت است، اگر بوسه زنم بر سرو پایت
که در آغوش من افکنده کنون دست خدایت
چه رقیب است؟ که چون تکیه به بازوی من آری
بکشد نازت و هرگز نستیزد به رضایت!
گل صد بوسه ی سوزنده، بر اندام تو ریزم
چو نگه بر تو فرو بندم و سوزم به هوایت
این چه بوی است، که پیچیده در ایوان من امشب
مگر آشفته بهم، زلف خوش نافه گشایت
تشنه ام تشنه، که خونت بمکم مست و در افتم
ایکه برجان من افتاده چنین درد و بلایت
به سر انگشت نوازشگرت ، ای گلبن خوبی
که غزلهای من آخر کند انگشت نمایت
پرنیان بفکن و آن یاس نتن از دیدا مپوشان
که گل افشان کنم از بوسه، در استخر شنایت
چو لوندی تو، که چون بر من شوریده خرامی
دل دیوانه، فغانها کشد از نناز و ادایت
باده برگیر و بنوش ای گل پر خنده، که بینم
گذر نوش گریزان می، از مرمرنایت
نه چنان دلبری، ای فتنه گر برم فریدون
که بکام دل آشفته ستایم به سزایت!
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: