چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/عید جم شد ای فریدون خوبت ایران پرست
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/eyd_jam_shod">عید جم شد ای فریدون خوبت ایران پرست</a></li> </ul> </nav>

عید جم شد ای فریدون خوبت ایران پرست

عید جم شد ای فریدون خوبت ایران پرست

مستبدی خوی ضحاکی است این خونه زدست

حاليا کز سلم و تور انگلیس و روس هست

ایرج ایران سراپا ، دستگیر و پای بست

به که از راه تمدن ترك بی مهری کنی

در ره مشروطه اقدام منوچهری کنی

این همان ایران که منزلگاه کیکاوس بود

خوابگاه داریوش و مامن سیروس بود

جای زال و رستم و گودرز و گیو و طوس بود

نی چنین پامال جور انگلیسن و روس بود

این همه از بی حسی ما بود کافسرده ایم

مردگان زنده بلکه زند گان مرده ایم

این وطن رزم آوری مانند قارون دیده است

وقعه گرشاسب و جنگ تهمتن دیده است

هوشمندی همچو جاماس و پشوتن دیده است

شو کت گشناس و دارانی بهمن دیده است

هرگز اینسان بی کس و بی یار بی یاور نبود

هیج ایامی چو اکنون عاجز ومضطر نبود

 

رنجهای اردشیر بابکان بر باد رفت

زحمت شاهپورذوالاکتاف حال از یاد رفت

شیوه نوشیروانی رسم عدل و داد رفت

آبروی خاك ما بر باد استبداد رفت

حاليا گر بیند ایران را چنین بهرام گور

از خجالت تا قیامت سر برون نارد ز گور

آخر ای بیشور مردم عرق ایرانی کجاست

شد وطن از دست، آئین مسلمانی کجاست

حشمت هرمزچه شد شاپور ساسانی کجاست

سنجر سلجوق کو منصور سامانی کجاست

گنج باد آور کجاشد زر دست افشار کو؟

صولت خصم انكن نادر شه افشار کو؟

ای خوش آن روزی که ایران بود چون ځلدبرین

وسعت این خاك پاك از روم بودی تا به چین

بوده از حيث نکوئی جنت روی زمین

شهر باران را بر این خاك از شرف بودی جبین

لیك فرزندان او قدر ورا نشناختند

جسم پاکش را لگد کوب اجانب ساختند

شد ز دست پارتی این مملکت بی بوی ورنگ

پارتی زد شیشه ناموس ایران را به سنگ

پارتی آورد نام ایران را به ننگ

پارتی بنمود ما را بنده اهل فرنگ

این همه بی همتی نبود جز از اهل نفاق

چاره این درد بیچاره است علم و اتفاق

خواهی از توضیح عالم ای رفیق هم وطن

گوش خود بگشا و توضیحات آن بشنو زمن

تا نگوئی علم باشد منحصر در لاولن

یك فلزي كان مساوی هست در قدر ثمن

عالم آنرا موزر و توپ و مسلسل می کند

جاهل آنرا صرف خاك انداز و منقل می کند

ور ز من خواهی تو حسن و اتفاق و اتحاد

جنگ ژاپونی و روسی را سراسر آریاد

تا بدانی دولتی بی قدر و جاهی با نژاد

خانه شاهنشهی چون روس را بر باد داد

اهل ژاپون تا بهم دیگر نه پیوستند دست

کی توانستند روسان را دهند اینسان شکست

گر ز باد كبر و نار جهل بر تاییم روی

شاید آب رفته این خاك باز آید بجوی

ليك با این وضع ایران مشکل است این گفتگوی

چونکه ما کردیم اکنون بر دو چیز زشت خوی

نیمه ای از حالت افسردگی بی حالتیم

نیم دیگر کار استبدادیان را التیم

گه به ملك ری به فرمان جوانی باشتاب

كعبه آمال ملت را کنیم از بن خراب

گاه اندر یزد با عنوان شور و انقلاب

انجمن سازیم و نندیشیم از این ارتکاب

غير ما مردم که نار جهلمان افروخته

تا به اکنون کی در بیت المقدس سوخته

این وطن در حال نزع و خصمش اندر پیش و پس

وه چه حال نزع کورانیست بیش از يك نفس

داروی او اتحاد و همت ما هست و بس

ليك این فریادها را کی بود فریادرس

ای هواخواهان ایران نوبت مردانگی است

پای غیر آمد میان ، نی وقت جنگ خانگی است

تا که در ایران زقانون اساسی هست نام

تا دهد مشروطه آزادی به خیل خاص وعام

تا ز ظالم می نماید عدل ، سلب احترام

هر زمان این شعر می گویم پی ختم کلام

مجلس شورای ایران تا ابد پاینده باد

خسرو مشروطه ما تا قیامت زنده باد

خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس

کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس

یارسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس

من نمی گویم توئی در گاه هیجا همچو طوس

لبيك گویم گر به قانون مجری قانون شوی

بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

ای دموکرات بت با شرف نوع پرست

که طرفداری مارنجبران خوی تو هست

اندرین دوره که قانون شکنی دلها خست

گرزهم مسلك خویشت خبری نیست بدست

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام

تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

ضیغم الدوله چو قانون شکنی پیشه نمود

از همان پیشه خود ریشه خود تیشه نمود

خون یك ملت غارت زده در شیشه نمود

نی ز وجدان خجل و نی ز حق اندیشه نمود

به گمانش که در امروز مجازاتی نیست

یا به فرداش بر این کرده مكافاتی نیست

تاخت در یزد چنان خنك ستبدادی را

کز میان برد به يكبارگی آزادی را

کرده پامال ستم قریه و آبادی را

خواست تا جلوه دهد مسلك اجدادی را

ز آنکه می گفت من از سلسله چنگیزم

بی سبب نیست که چنگیز صفت خونریزم

 

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: مسمط

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین