چراغک / میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)/مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی/شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi">میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi">مجموعه شعر دیوان فرخی یزدی</a></li><li><a href="?mohammad_farrokhi_yazdi/divan_farrokhi_yazdi/shab_cho_darbastam_farokhi">شب چو در بستم و مست از مینابش کردم</a></li> </ul> </nav>

شب چو در بستم و مست از مینابش کردم

شب چودر بستم و مست از مینابش کردم

ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری بخطا دوست خطابش کردم

 منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم 

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم 

غرق خون بود و نمی مرد زحسرت فرهاد

خواندم افسانه شیرین و بخوابش کردم 

دل که خونابه غم بود و جگر گوشۂ درد 

بر سر آتش جور تو کبابش کردم

 زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کند، تنم عمر حسابش کردم

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین